لرد تاریکی به قلم حدیث افشارمهر
پارت پنجم :
چشم هایم از کفش هایش بالا گرفت و آرام آرام نگاهم بالا می رفت شنل مشکی بلند شب رنگی به تن داشت دستم را جلو بردم و لبه ی شنل را گرفتم و همین که می خواستم چهره اش را از تاریکی بیرون بکشم یکهو با صدای بلندی جیغ زنان از خواب پریدم:
-پاشو دختره ی اح ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Goli
00عالی